نگاهی شناختی بر اندیشههای برخی از فلاسفه در باب موسیقی (6)
قسمت ششم دیدگاه فلاسفه ایرانی - اسلامی | محمدرضا عزیزی
-
دیدگاههای فلاسفه ایرانی - اسلامی در باب موسیقی
در این بخش از مقاله «نگاهی شناختی به دیدگاه های برخی از فلاسفه درباره موسیقی» از سهشنبههای فلسفه موسیقی پرشین ساز نگاهی اجمالی بر دیدگاه چندتن از فلاسفه اسلامی خواهیم داشت. از آنجا که زیبایی نزد حکما و عرفای اسلامی با نام هایی مانند حُسن و نیکویی مطرح میشود، بررسی زیبایی شناختی آثار هنری از دیدگاه ایشان نیازمند تفسیر بیشتر است چرا که عموما فلاسفه اسلامی مبحثی مجزا درباره هنر و زیبایی ننوشتهاند و هرچه که هست در خلل سایر آثار ایشان قابل ملاحظه و تفسیر است.
ب) ايران، فيلسوفان و موسيقی
موسيقي نزد فلاسفه و عرفاي ايران نيز داراي جايگاههاي متفاوتي بوده است. مسلم آن است كه پيش از اسلام در ايران موسيقينوازي جايگاه مهمي داشته و در بيشتر بزم و سرور از موسيقي استفاده ميشده و نوازندگان از مقربترينهاي بارگاه پادشاهان به حساب ميآمدهاند.
اما پس از اسلام موسيقي مورد مطالعه مسلمانان قرار گرفت و برداشتهاي متفاوتي از آن به ميان آمد. همان طور كه غالب انديشمندان مسلمان به فقه مشغول شدند و فلسفه مشهور ميان علما نبود و به آن به ديد تشكيك نگريسته ميشد؛ موسيقي نيز در همين مسير بود.
غالباً ميتوان ميان فلاسفه ايراني پيوندي با موسيقي برقرار كرد كه كمتر ميان ساير انديشمندان اسلامي رواج داشت. البته عرفان تا حدودي پيوند خود را با موسيقي حفظ كرد و در قالبهاي سماع و جلسات شور عارفانه مستمعين را به وجد ميآورد. اما اينكه نظرات ويژهاي در خصوص موسيقي بيان شود تنها از سوي برخي فلاسفه ايراني بود.
زكرياي رازي، فيلسوف و پزشك بزرگ ايراني خود اهل موسيقي و به نواختن عود مشهور بود. شاعر- فيلسوفان ايراني در نواحي مختلف از نيشابور تا همدان، از رودكي تا خيام، موسيقي را چاشت انديشه خود ميكردهاند.
خيام و ديگر حكماي ايران پيوندي ناگسستني ميان رياضيات و موسيقي قائل بودند و در واقع رأي اصول علم رياضي، چهار شعبه، قائل بودند كه عبارت از حساب، هندسه، هيئت و موسيقي بود.
ابن سينا سه رساله در موضوع موسيقي نگاشته است كه در آن به تعريف موسيقي، ابعاد آن، نسبت موسيقي با رياضيات، دستگاههاي موسيقي، وزنهاي موسيقيايي و ابزارهاي موسيقي ميپردازد.
از نظر ابنسينا، موسيقي يكي از علوم رياضي است كه منظور آن مطالعه صداهاي موسيقي و بحث در ملايمت و عدم ملايمت و همچنين كشش آنها و قواعد ساختن قطعات آن است. بنابراين علم موسيقي شامل دو بخش است و علم تركيب نغمات مربوط به صداهاي موسيقي و علم اوزان مربوط به زمانهايي كه صداهاي يك نغمه را از يكديگر جدا ميكند. پايه اين دو قسمت بر اصولي استوار است از علومي خارج از موسيقي اخذ ميشوند كه بعضي از اين اصول از رياضي و بعضي ديگر از فيزيك و علوم طبيعي و برخي از هندسه گرفته ميشوند.

حكيم خيام نيز به عنوان يكي از حكما و رياضيدانان اسلامي كتاب موسيقي اقليدس را مورد شرح و تفصيل قرار داده و خود مقالهاي در موسيقي مينويسد. سلف او فارابي اما قله موسيقيشناسي ايران در ميان فلاسفه به حساب ميآيد.
فارابي نيز خود موسيقيدان و نوازنده بوده است. او نيز موسيقي را با رياضيات ممزوج ميداند و در سايه آن تفسير ميكند. ناگفته نماند چنين نگرشي بيتأثير از رياضيدان- فلاسفه يونان باستان در تشريح و طبقهبندي علوم نبوده است.
هرچند فارابي خود در آثارش به نفي برخي اقوال فلاسفه يونان ميپردازد و آن را رد ميكند. از جمله مينويسد: «عقايد فيثاغورثيها كه كرات آسمان و ستارگان در گردش خود صداهاي موسيقي ايجاد ميكنند و از اختلاطشان تركيب موسيقي در فضا پخش ميشود باطل است و علم فيزيك ايجاد چنين صداهايي را از حركت كرات و ستارگان نفي ميكند»
نيز با خرافهزدايي از موسيقي مينويسد: «همچنين از جستوجوي رابطهاي بين اوضاع و احوال آسمان و خواص روح با ابعاد موسيقي خودداري ميكنيم وگرنه روش كساني را كه از حقيقت علم آگاهي ندارند پيروي كرده باشيم. اينان وارث فلسفهاي سست هستند و صفات اصلي و كيفيات اتفاقي اشياء را به جاي هم گرفته و خلاصهكنندگان نيز از آنها تقليد كردهاند ولي اشخاصي كه فلسفه حقيقي را فهميده و مشخصات اصلي و صحيح اشياء را درك كردهاند اشتباهاتي را كه در اثر تقليد رخ ميدهد تصحيح نموده و غلطهايي را كه زيباييهاي افكار كهنه را ميپوشاند پاك كردهاند، اينان سزاوار تحسينند».