نگاهی شناختی بر اندیشههای برخی از فلاسفه در باب موسیقی (7)
قسمت هفتم دیدگاه فارابی و ابن سینا | محمدرضا عزیزی
دیدگاههای فلاسفه ایرانی - اسلامی در باب موسیقی
در ادامهی بررسی دیدگاه فلاسفهی مسلمان درباب موسیقی و در بخش هفتم مقاله «نگاهی شناختی بر آرای برخی از فلاسفه درباره موسیقی» نوشته محمدرضا عزیزی، به بررسی دیدگاه های دو فیلسوف بزرگ جهان اسلام در قرن چهارم و پنجم هجری؛ فارابی و ابن سینا میپردازیم. از آنجا که پیشتر نیز گفته شد، دیدگاه فلاسفه اسلامی نیازمند شرح و تفسیر بسیار از منظر زیبایی شناختی داشته و در اکثر موارد با فلاسفهی غرب دارای تفاوتهایی ساختاری است.
موسیقی نزد فارابی و ابن سینا
امروزه مبنای تقسیمبندی علوم که موسیقی را به همراه حساب، هندسه و نجوم در یک گروه تحت عنوان فلسفۀ وسطی یا ریاضیات قرار میدهند را به ارسطو منتسب میدانند که او نیز تا حدودی تحت تاثیر اندیشههای ریاضی فیثاغورث است که در قدسی انگاشتن اعداد از تمدن سومری تاثیر پذیرفته بوده است. از جمله کسانی که از دیدگاههای فیثاغورثی تاثیر پذیرفتند میتوان به فارابی (339-269 هـ ق.) اشاره کرد که در مواردی آراء فیثاغورث را مورد نقد نیز قرار داد.
لفظ موسیقی، مترادف با الحان است که فارابی لحن را به دو صورت تعریف کرده است و تعریف دوم را کاملتر میداند، او در تعریف اول میآورد: «لحن عبارتاست از جماعت نغمههای مختلف که به ترتیب معینی مرتب شده باشندگروهی از نغمهها که به وجهی معین تالیف شده باشند و حروفی مقترن به آنها باشد که از ترکیب آنها الفاظی معنی دار ساخته شده باشد که این الفاظ بر فکر و معنایی دلالت دارند».
با توجه به این که فارابی موسیقی را با واژه فن (صناعت) توصیف میکند، میتوان گفت آن ویژگی که امروز به هنر نسبت میدهند (آنچه که ساخت بشر است) شامل صنعت موسیقی نیز میشود. به علاوه، فارابی «بیشتر موارد علم موسیقی را از محصول صناعت» میداند و تأکید میکند که در طبیعت یافت نمیشود.
ویژگی دوم که زیبایی است در واژه لحن مستتر است، چه لحن به نغمه¬هاي خوش گفته مــیشود و در واقع صداهای ناموزون و نازیبا، خارج از موضوع موسیقی به حساب میآیند به همین دلیل فارابی میگوید: «صناعت موسیقی صناعتی است مشتمل بر الحان و آنچه الحان را ملایم و یا ناملایم میسازد و کمال و نیکویی میبخشد.
فارابی همچون فیلسوفان مسلمان دیگر واقعگراست. یعنی بهکل طبیعت را امری خارجی میداند. از این رو موضوع هنر نیز نزد او امریاست خارجی.
او موسیقی را به دو بخش عملی و نظری تقسیم میکند:
«صناعت موسیقی عملی، استعداد همراه با عنصر عقلانی عامل است که بر پایۀ تصور و تخیل صادق حاصل در نفس عمل میکند. تخیلی که الحان ساخته شده را محسوس میسازد و صناعت موسیقی نظری استعداد همراه با عنصر عقلانی(عالم) است که بر پایۀ تصور صادق حاصل در نفس عمل میکند. تصوري که الحان ترکیب یافته و ساخته شده را پدید میآورد»
براین اساس، فارابی بین هنر موسیقی و علم موسیقی تفاوت قایل است، چه اولی را عمل قوة متخیله و دومی را عمل قوۀ ناطقه میداند. علاوه بر این، چون فارابی اساس موسیقی عملی را بر پایۀ تخیل قرار میدهد و عمل اصلی قوۀ متخیله را محاکات میداند و از طرفی وصف صادق، که در تعریف بالا به کار رفته است، به معنی تطابق با امر واقع است، میتوان نتیجه گرفت که به نظر فارابی موسیقی، هنریست بر پایۀ محاکات (بازنمایی) مطابق واقع (صادق)؛ یعنی نوازنده (یا خواننده) میتواند نغماتی را که در متخلیهاش پدید آمده است (از طریق محاکات) را توسط استعداد ادای الحان به امر محسوس تبدیل کند.
بنابراین، چون موسیقی وسیلهای است براي رسیدن انسان به سعادت، (چرا که وسیلهای است براي درک حقیقت و اتصال به عقل فعال) جزو فضائل و خیرات محسوب میگردد. البته ذکر این نکته لازم است که این جایگاه، بالقوه برای موسیقی متصور است و تنها در مدینۀ فاضلهای که فارابی تعریف کرده ممکن است بالفعل شود و چون فارابی منشائی طبیعی، غریزي و انسانی برای موسیقی قایل است، جایگاه آن همواره به موقعیت و مرتبۀ انسان در سیر صعودی نظام متصاعد بستگی دارد.
ابوعلی سینا (428-370 هـ ق.) در شیوۀ ارائۀ مفاهیم موسیقی تا حدی از شیوۀ فارابی پیروی میکند و با اینکه او در زمینۀ عرفان نظری فعالیتهایی داشته است، مانند فارابی بیشترین نوشتههای او در مورد موسیقی مبتنی بر دیدگاههای علمی و فلسفی است. ابن سینا هم در بخش موسیقی رسالۀ نجات و هم در دانشنامۀ علائی موسیقی را کاملا ریاضیوار مورد بررسی قرار داده است و کمتر از مباحث روانشناختی و عرفانی آن سخن بهمیان آورده است. وی بخش اصلی موسیقی دانشنامۀ علائی را با سخن در زمینۀ اصوات و فواصل متّفق و نامتّفق آغاز میکند. پس از آن شرح مختصری دربارۀ حدّت و ثِقل یا زیروبمی میدهد. بخش زیادی از این رساله به انواع فواصل میپردازد و قسمت دوم رساله در ایقاع (ریتم) است. در پایان مقایسهای بین افاعیل عروضی با اوزان ایقاعی موسیقی به عمل میآورد و سپس دربارۀ انتقال و مُدگردی صحبت میکند
ابن سینا در بخشهایی از متون تقریرکرده در زمینۀ موسیقی، به مسئلۀ «اوقات تغنّی» اشاره دارد؛ بر این اساس هرهنگام از اوقات روز مقامی برای نواختن مناسب است، مثلاً هنگام ظهر «عشاق»، در بین دو نماز «حجاز»، در موقع غروب آفتاب «اصفهان» و ...
میگوید که «صناعت علم موسیقی دو جزء است: یکی تألیف است و موضوع او نَغَمهاست و اندرحال اتفاق ایشان و نااتفاق ایشان نگاه کنند و دوم ایقاع است و موضوع آن زمانهاست که اندرمیان نَغَم اوفتد و نَقَرههایی که یکی به یکی شوند واندر حالِ وزن ایشان و ناوزنی ایشان نگاه کنند و غایت اندرین هردو نهادن لهنهاست. پس صناعت علمی است نظری که بحث کند از نَغَمها، از آنجا که متّفق و موزون بوَد ایقاعها را انتقالها که اندر وی بوَند تا تألیف لحن کنند».
ابن سینا که در اواخر عمر خود بیشتر نوشتههایش را برمبنای فلسفه و عرفان شرق نوشته و از فلسفۀ یونانی فاصله گرفته بود در کتاب اشارت در رسالۀ فی عشق، سماع را که در ادامه بیشتر بدان خواهیم پرداخت یک ضرورت برای تهذیب نفس برشمرده است. این در صورتی است که در نوشتههای فلسفی موسیقی به صرف اینکه شاخهای از ریاضیات است مورد بررسی قرار میگیرد، نه آنکه برای تهذیب نفس یک ضرورت است.
در قسمتهای بعدی به بررسی دیدگاههای دیگر فلاسفهی بزرگ جهان اسلام خواهیم پرداخت.