نگاهی شناختی بر اندیشههای برخی از فلاسفه در باب موسیقی (9)
قسمت نهم دیدگاه سهروردی و ملاصدرا | محمدرضا عزیزی
دیدگاههای فلاسفه ایرانی - اسلامی در باب موسیقی
در هفتهی نهم از سهشنبه های فلسفه موسیقی مجله پرشینساز به شرح دیدگاههای دو فیلسوف بزرگ دیگر جهان اسلام، سهروردی و ملاصدرا که در صدهی ششم و یازدهم هجری تاثیرات بهسزایی بر تحولات فلسفه اسلامی گذاشتهاند میپردازیم. در طول این نه بخشی که در مجموع به آرای دوازده فیلسوف بزرگ تاریخ غرب و شرق دربارهی موسیقی در مقالهی «نگاهی شناختی بر اندیشههای برخی از فلاسفه در باب موسیقی» به قلم محمدرضا عزیزی پرداختیم، هدف آشنایی کلی بود با اندیشه های مؤثر اندیشمندان بزرگ دربارهی چیستی این هنر قدسی و ماورایی که از ابتدای زندگی بشر هموراه درکنار تمامی احساسات و تجربیات تلخ و شیرین انسان حضور داشته و چیزی جز اعتلای تفکر انسانی و منش والا را حاصل نبوده است. نیکتر این است که بدانیم فلسفه اندیشیدنِ اندیشههاست و مهم آن دروازهای است که به سوی تفکر و اندیشه گشوده شود. در پایان این بخش نیز چند منبع مهم در این باب ارائه شده که علاقهمندان میتوانند جهت تکمیل اطلاعاتشان در فلسفه هنر و موسیقی به آنها مراجعه نمایند.

موسیقی از دیدگاه سهروردی
شیخ شهابالدین سهروردی، فیلسوف عالیقدر قرن ششم هجری قمری، مؤسس حکمت اشراق است. حکمت اشراق یکی از سه حکمت مهم فلسفه اسلامی است که به تلفیق مباحث علمی و استدلالی با مباحث کشفی و شهودی میپردازد و سهروردی در نگارش مفاهیم این مکتب از مولفههای ایران باستان و آیین زرتشتی استفاده فراوان کرده و اولین نفری بود که در سنتز میان ایرانیت و اسلامیت کوشید و آرای او بر اندیشههای حکما و فلاسفه پس از خود –و به گواهی تاریخ بر اندیشههای بسیاری از فلاسفه غرب- تاثیر بسیاری گذاشت .
سهروردی حُسن (زیبایی) را حاصل شناخت حق یا خیر اعلی میدانست. او معتقد بود زیباییهای این عالم تجلی زیبایی عالم مثال و موهبتی الهی است. اما این به آن معنی نیست که هرچه در عالم مثال است یا هرچه از آن عالم محاکات کند، زیباست؛ زیرا در این عالم، صور زشت و شیطانی نیز وجود دارد. این امر به این معنی آمد که زیباییشناسی در این تفکر امری است وابسته به هستیشناسی و آن نیز ما را به شناخت حقیقت یا همان نور هدایت میکند. به عبارت دیگر زیبایی نسبت مستقیم با نور دارد.
در پاسخ به پرسش موسیقی چیست؟ نباید تعریفی منطقی مشابه آنچه فارابی ارائه داده است را از سهروردی انتظار داشته باشیم زیرا او اصولا با چنین تعریفی مخالف است و علم به واسطۀ تعریف را منتهی به یقین نمیداند بلکه معتقد است در نهایت، یقین از راه اشراق به دست میآید و آن معرفتی است که بدون واسطه و میانجی حاصل میشود. علاوه بر این، سهروردي در حكمهالاشراق پس از رد آرای مشائیان در باره صوت میگوید: «صوت به چیزی تعریف نمیشود و اصولاً بسائط محسوسه مطلقاً تعریف نمیشوند».
با این وصف شاید اگر از سهروردی بپرسیم که موسیقی چیست؟ نشان عالم مثال و هورقلیا را دهد، چرا که معتقد است صوت مثالی تنها در این عالم یعنی عالم افلاک مثالی متحقق میشود. او برای این عالم اصوات و نغماتی قائل است که شرایط اصوات این جهان را ندارند اما اصل موسیقی این عالم محسوب میشوند. او هیج نغمهای خوش آهنگتر و لذتبخشتر از آنها متصور نیست و از این اصوات تنها سالکان طریق حق آگاهی دارند. بدین ترتیب، تنها راه شناخت حقیقت موسیقی اشراق و علم بیواسطه وحضوری است. ظاهراً این دیدگاه جزو دیدگاههای هستیشناختی مانند دیدگاه افلاطون (آثارموسیقی موجودات ازلی موجود در خارج از زمان و مکان هستند) و فیثاغورث (افلاک) قرار دارد. اما تفاوت مهم و جالب توجهی که این نظریه با نظریۀ موسیقی افلاک فیثاغورث دارد در این است که سهروردی به عالم افلاک در عالم مثال اشاره میکند، درحالی که فیثاغورث افلاک همین عالم را مد نظر دارد به هر حال به نظر میرسد اگر بخواهیم تعریفی از موسیقی ارائه دهیم باید تعریفی باشد که بتواند خصیصۀ ممیز و دیگر ویژگیهای موسیقی (علاوه بر صفاتی که در تعاریف متداول به صوت نسبت میدهند مانند تناسب ،خوش آهنگی، زیبایی، سازمان یافته بودن، قرارداشتن در یک گام، انتزاعی بودن و غیره) را تا آنجا که ممکن است در برگیرد، هرچند از نظر سهروردی امکان تعریف تمام صفات یک چیز وجود ندارد و هر تلاشی برای تعریف کردن آن چیز بیهوده خواهد بود.
سهروردی قائل به عالم مثالی فراتر از جهان محسوس بود و یکی از شیوههای باخبر شدن از غیب و اطلاع از حوادث گذشته و آینده را که در عالم مثال محفوظ است، خبر یافتن با صدای خوش میداند که این مورد یکی از موارد باخبر شدن از عالم غیب است. بر اساس دیدگاه سهروردی آنچه «مکاشفان، مانند انبیا و اولیا میشنوند، صداهای هولانگیزی هستند که نمیتوان گفت از تموّج هوا در مغز است و اصلا این صداها در عالم اجسام نیست. اهل کشف آنها را در عالم مثال میشنوند». «سهروردی در رموزی که برای عوالم غیر جسمانی طرح میکند جایگاه خاصی برای نواها و آواها قائل است. او میگوید اخوان تجرید (اصطلاحی است که سهروردی برای اهل تجربه بهکار میبرد) مقام خاصی دارند که در آن مقام هرگونه که بخواهند میتوانند مثُل قائم به خود ایجاد کنند که این مُثُل به واسطۀ طلسمهایی سخن میگویند. طلسمهایی جسمانی مظهر آن مُثُلاند و از آن طلسمهای جسمانی جمادی بهواسطۀ مُثل آوازهای شگفتآوری که خیال هم نمیتواند آنها را محاکات کند شنیده میشود و انسان هنگامی که نوعی تجرد برایش حاصل میشود آن صداها و آوازها را میشنود و به آن گوش میدهد و در مییابد که خیال نیز در آن هنگام آن آواز را استماع میکند؛ پس آن آوازی است از مثل معلق».
سـهروردی نقش دیگری نیز برای موسیقی قایل است وآن یادآوری الحانی است که نفس در عالم خـود (عـوالم بالا) با گوش جان میشنیده و همین امر باعث میل او به آن عوالم شده و جان آدمی که در قفـس تن اسیر است از شدت شوقی که به پرواز به آن عالم دارد تن را نیز باخود به پـرواز درآورده و بدین ترتیب رقص وسماع در میگیرد. نکتۀ دیگری که باید به آن توجه داشـت ایـن اسـت کـه اگرچه سهروردی و دیگر فلاسفۀ اسلامی به لذتی ناشی از درک کمال و زیبایی موسـیقی بـاور دارند، به هیچ وجه آن را غایتی برای موسیقی یا هنر های دیگر در نظر نگرفتهاند، بلکه این لذت علاوه بر این که از نظر سهروردی سایه و صنم لذتهای عقلی محسوب میشود، به این دلیـل ممدوح و پسندیده است که یاریدهنده نفس انسان در طی مسیر او بهسوی کمال است.

موسیقی از دیدگاه ملاصدرا
ملاصدرا (متوفی 1050 ق.) پایهگذار حکمت متعالیه است. مکتب متعالیه، سومین مکتب بزرگ فلسفۀ اسلامی است که بر پایۀ وجود و تمایز آن از ماهیت استوار است. در این مکتب گفته شده که وجود، بدیهیترین مسئلۀ جهان است که آدمی با علم حضوری و دریافت درونی خود آن را درک میکند و نیازمند اثبات نیست و اما ماهیت (سرشک)، آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثیر پدیدهها میشود و به هر موجود قالبی ویژه میبخشد. بنابر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود بهشمار میآید. شاید بتوان گفت که ارتباط میان فلسفه و عرفان، در حکمت متعالیۀ او به اوج میرسد و تلفیقی از حکمت مشرقیۀ ابن سینا، حکمت اشراق سهروردی، کلام عقلــیای که بهوسیلۀ خواجه نصیرالدین طوسی (متوفی 672 ق.) با نگارش تجریدالاعتقاد و شارحان آن پایهریزی شده بود و عرفان نظری ابن عربی (متوفی 638 ق.)، در آراء ملاصدرا به چشم میخورد.
ملاصدرا حجم بسیار اندکی از آثار خود را به بررسی موسیقی اختصاص داده است. او در این حجم اندک نیز به تعریفی مستقل از موسیقی اشاره نمیکند. وی تقسیمی که از علم موسیقی ارائه داده، بیانگر دو جزء اساسی –علم تألیف و علم ایقاع- تعریفی است که از شیخالرئیس ابن سینا نقل شد و این خود مؤیّدی است بر پذیرش تعریف ابن سینا از سوی ملاصدرا.
نگاه ملاصدرا به جایگاه موسیقی در میان علوم نیز تفاوتی با نگاه دیگر اندیشمندان اسلامی ندارد و او همانند حکیمان پیشین و بهویژه اخوانالصفا، افلاک را دارای نغمــات و موسیـقیهایی میداند که از گردش آنها حاصل میشود. او بر این باور است که این مسئله به واسطۀ ذوق کشفی و برهان عقلی و مناسبات وجود قابل اثبات است. ملاصدرا با ارائۀ یک برهان عقلی و نکتهای برای جبران دور از ذهن بودن این مسئله، در اثبات این مدعا میکوشد. برهان عقلی ملاصدرا در پایۀ وحدت تشکیکی وجود و قاعدۀ امکان اشرف استوار شده است. یعنی هر کمالی که در این عالم موجود است، مرتبه نازلی از کمالات مراتب بالاتر وجود و عوالم برتر است. موسیقی نیز که در این عالم تحقق دارد، شعاعی است از اصوات و نغمات عالیهای که با مادۀ لطیفتر و خالصتر در عوالم بالاتر وجود دارند. بنابراین موجودات برتر نیز از موسیقی خاص و مناسب مرتبۀ خود برخوردارند.او در تایید این برهان به کیفیات محسوس در اجسام اشاره میکند. گرچه این کیفیات در اجسام به گونهای است که با هم در تضاد هستند و بهدلیل انقسام و استحاله با هم تفاوت دارند، لیکن، وقتی همین کیفیات در نفس که موجودی غیر مادی است وجود داشته باشند بهجهت خلوص نفس که پذیرای آنها شده است، از این نقایص مبرّی خواهند بود و همچنین است و وجود عقلانی آنها. بههمین ترتیب محسوساتی نظیر اصوات و نغمات موسیقی، بهجهت خلوص و صفای موجودات آسمانی و افلاک، بهنحو عالیتری در آنها تحقق دارند.
ملاصدرا از مفهوم «سماع باطنی» (شنیدن درونی) یاد میکند. این سماع از نظر او میتواند پنج حس باطنی را بگشاید و موجب درک جهان غیرمحسوس با حواس ظاهری بشود. به عقیدۀ او حقیقت موسیقی همین شنیدن صدا ظاهری «ساز» نیست، بلکه در اصل، استماع خطاب «الست بربکُم» است. ملاصدرا به شنونده نسبت به بیتوجهی به این سماع هشدار میدهد و معتقد است که شنونده باید بیواسطه از حق بشنود و بر این عقیده است که هنگام استماع موسیقی، درواقع خداوند با انسان حرف میزند نه موسیقیدان.
صدرالمتألهین تعابیری دربارۀ رقص نیز دارد و ناظر به این معناست که او همچون فیلسوفان هنر معاصر، رقص را همچون یک هنر تلقی میکند و استفاده از عنوان صِناعت برای رقص و نیز ذکر آن بههمراه با هنرهایی نظیر نوازندگی، این نکته را تایید میکند. ملاصدرا بر این باور است که حرکات رقص با وجود تضاد و تباینی که با یکدیگر دارند از هماهنگی و وحدت ویژهای برخوردارند؛ یعنی قبض و بسط اعضای بدن یا چپ و راست نمودن آنها و سرعت و کُندی حرکات، همه و همه مجموعهای از حرکات منظم و متناسب را به نمایش میگذارند که زیبایی خاص آن باعث ایجاد شادی در بیننده میشود. ملاصدرا، وحدت تألیفی و غیر حقیقی مجموعه حرکتهای رقص را سایهای از یک وحدت طبیعی میداند. گرچه او به این مسئله تصریح نکرده، لیکن بهنظر میرسد وحدت طبیعی مورد نظر او، همان وحدتی است که از ناحیۀ نفس فاعل در حرکات متناسب، ایجاد میشود و اگر چنین نبود، با طبع ناظر سازگار نمیشد و در او حالت تنافر ایجاد میکرد.
جهت اطلاعات بیشتر و تفسیر آرای سهروردی و مباحث فلسفی، عرفانی فلاسفه بزرگ و نمود اندیشههای ایشان در موسیقی و خصوصا موسیقی سنتی ایران میتوانید به کتاب تحلیل زیباییشناسی موسیقی دستگاهی ایران به قلم محمدرضا عزیزی و پویا سرایی، به کوشش انتشارات نسل روشن در سال 1399 مراجعه فرمایید.
منابع
1. افلاطون، جمهور، ترجمه: م فواد روحانی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
2. افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
3. ژان برن، افلاطون، ترجمه: سعید ابوالقاسم پورحسینی، تهران: انتشارات هما.
4. پیر سوانه، مبانی زیباشناسی، ترجمه: محمدرضا ابوالقاسمی، تهران: انتشارات ماهی
5. آرین رحمانیان، فلاسفه و موسیقی، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر
6. محمدرضا عزیزی و پویا سرایی، تحلیل زیباییشناسی موسیقی دستگاهی ایران، تهران: انتشارات نسل روشن.